یک روز دو دوست با هم و با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند....

یک روز دو دوست با هم و با پای پیاده  از جاده ای در بیابان عبور می کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعی با هم اختلاف پیدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتی که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان یکی از دو دوست به صورت دوست دیگرش سیلی محکمی زد .بعد از این ماجرا آن دوستی که سیلی خورده بود بر روی شنهای بیابان نوشت :

امروز بهترین دوستم به من سیلی زد.

سپس به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند.چون خیلی خسته بودندتصمیم گرفتند که همانجا مدتی در کنار برکه به استراحت بپردازند.

ناگهان پای آن دوستی که سیلی خورده بود لغزید و به برکه افتاد.

کم کم او داشت غرق می شد که دوستش دستش را گرفت و او را نجات داد .بعد از این ماجرا او بر روی صخره ای که در کنار برکه بود این جمله را حک کرد:

امروز بهترین دوستم مرا از مرگ نجات داد.

بعد از آن ماجرا دوستش پرسید این چه کاری بود که تو کردی ؟

وقتی سیلی خوردی روی شنها آن جمله را نوشتی و الان این جمله را روی سنگ حک کردی ؟

دوستش جواب داد وقتی دلمان از کسی آزرده می شود باید آن را روی شنها بنویسیم تا بادهای بخشش آن را با خود ببرد. ولی وقتی کسی به ما خوبی می کند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آنرا به فراموشی بسپارد.

نظرات 11 + ارسال نظر
fatemeh دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 02:56 ب.ظ http://www.foreverlooove.blogfa.com

ﺍﺯ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ چه کسی را ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻱ ؟ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ :ﻋﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻋﺸﻘﺖ ﮐﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﻋﺸﻘﻲ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺧﻨﺪﻳﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﻱ ﻋﺸﻘﺖ ﺣﺎﺿﺮﻱ ﭼﻪ ﮐﻨﻲ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻭ ﺳﺎﻟﻤﺎﻥ ﻧﻤﻴﺸﻮﻡ , ﻧﺎﻣﺮﺩﻱ ﻧﻤﻴﮑﻨﻢ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ, ﺗﻨﻬﺎﻳﺶ ﻧﻤﻴﮕﺬﺍﺭﻡ , ﻣﻴﭙﺮﺳﺖﻣﺶ ﺑﻲ ﻭﻓﺎﻳﻲ ﻧﻤﻴﮑﻨﻢ, ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﻳﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ, ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ, ﺍﮔﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﻱ ﮐﺮﺩ, ﺍﮔﺮ ﺑﻲ ﻭﻓﺎ ﺑﻮﺩ ﭼﻪ؟ ﮔﻔﺖ:ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻧﻤﻴﺸﺪﻡ

ملکه دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 03:15 ب.ظ http://kolbeyemalakeh.blogfa.com/

بسی زیبا بودندی

مرسی

شبنم دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 04:06 ب.ظ http://shabnam-33.blogfa.com

داستان خیلی زیبایی بود ایول....

مرسی

نامریی دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 05:41 ب.ظ

خوشا به حالش که دوست خوبی داشته من که تا به حال دوستی نداشتم که دو ستم داشته باشه البته ازاون دوستا خیلی دارم

بهرامی دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 05:53 ب.ظ

درکتاب چارفصل زندگی

صفحه هاپشت سرهم میروند

هریک ازاین صفحه هایک لحظه اند

لحظه هاباشادی و غم میروند


آفتاب وماه ، یک خط درمیان

گاه پیداگاه پنهان می شوند

شادی و غم نیزهریک لحظه ای

برسراین سفره مهمان می شوند


گاه اوج خنده ما گریه است

گاه اوج گریه ما خنده است

گریه دل را آبیاری می کند

خنده یعنی اینکه دلها زنده است


زندگی ترکیب شادی باغم است

دوست میدارم من این پیوند را

گرچه میگویند شادی بهتراست

دوست دارم گریه بالبــخند را

قیصرامین پور

مثل همیشه زیبا

موفق باشی دوست عزیز

مرسی شعر بسیار زیبایی بودو همچنین

باران دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:33 ب.ظ http://baran-0812.blogfa.com

سلام.
خیلی ممنونم که به وبم سر زدید .
سال نو برای شما هم پر از خیر و برکت باشه و انشاا... به یاری خداوند مهربان بتونید از لحظه های عمرتون بهترین استفاده ها رو داشته باشید.

متشکرم که این اجازه رو به من دادید و چشم. جوری که گفتید عمل می کنم.

موفق باشید.

سلاممرسی خواهش میکنم لطف میکنید
مرسی از حضورتون

پریسا سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:40 ق.ظ http://aansooyeshab.blogsky.com

چقدر داستان های عبرت آموز قشنگن!. ولی بخشایش و فراموشی گاهی به سادگی وزیدن1نسیم نیست. دلی ی خواد شاید اندازه تمام بیابون هایی که دست باد بهشون می رسه. کاش من داشتم!. کاش همه ما داشتیم!. چه بهشتی می شد جهان!!!.

الهه سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:35 ق.ظ http://bicharehdelakam.blogfa.com

چه قشنگ بود

BOY88 سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:26 ب.ظ http://WWW.BOY88.BLOGFA.COM

کجایی..؟!
یک کلمه نیست...
گاهی خیلی معنی دارد...!
کجایی یعنی چرا سراغم نمیایی؟چیکار میکنی؟چرا نیستی؟
دلم تنگت شده!!یعنی برام مهمی...!
یعنی بیادتم...یعنی نگرانتم...و یعنی...!!!

sana شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:46 ب.ظ http://www.neloofareabee.blogfa.com

واااای خییییلی خوب بود آقاکورش.لااااایک.دقیقاهمینطوره

baran یکشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:00 ق.ظ http://www.zigzag20.blogfa.com

بله بله 100 درصد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد