پسر کوچکی ...

پسر کوچکی وارد مغازه ای شد


 جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد


 بر روی جعبه رفت تا دستش به


 دکمه های تلفن برسد و شروع کرد


 به گرفتن شماره مغازه دار متوجه


 پسر بود و به مکالماتش گوش می داد


پسرک پرسید خانم می توانم خواهش کنم


 کوتاه کردن چمن های حیاط 


خانه تان را به من بسپارید


زن پاسخ دادکسی هست که


 این کار را برایم انجام می دهد  


پسرک گفت خانم  من این کار را 


با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد


زن در جوابش گفت که از


 کار این فرد کاملا راضی است


پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد


خانم  من پیاده رو و جدول جلوی 


خانه را هم برایتان جارو می کنم


 در این صورت شما در یکشنبه


 زیباترین چمن را در کل شهر


 خواهید داشت مجددا


 زن پاسخش منفی بود

 

پسرک در حالی که لبخندی


 بر لب داشت، گوشی را گذاشت


 مغازه دار که به صحبت های او گوش


 داده بود به سمتش رفت و گفت


پسر از رفتارت خوشم آمد


 به خاطر اینکه روحیه خاص 


و خوبی داری دوست دارم


 کاری به تو بدهم


پسر جوان جواب داد


نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم 


را می سنجیدم من همان کسی 


هستم که برای این خانم کار می کند

نظرات 3 + ارسال نظر
حریم یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 11:35 ب.ظ http://harimeasemani.blogsky.com/

سلام عرض ادب
مطلب جالبی بود
کاش خیلی از بی وجدانا وجدان میداشتن لا اقل خودشون خودشونو محک بزننتو انجام کارهایی که بهشون محول شده .حیف
خداخودش کمک کنه

سلام و همچنین مرسی شما لطف دارین
بله انشاالله

Sana چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 04:00 ب.ظ http://www.asteroid-77.blog fa.com

اییییول
وب جدید زدم:)

اومدددددددددددددددددددددددددم

دختر شیطون جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 03:45 ب.ظ http://shaytoooooon.blogfa.com

آدم ها یک بار عمیقا عاشق
می شوند..
چون فقط یک بار نمی ترسند که همه چیز خود را از دست بدهند؛
اما بعد از همان یک بار،
ترس ها آنقدر عمیق می شوند
که عشق دیگر دور می ایستد...

- آلبر کامو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد