مارها قورباغه ها را می خوردند...

عارفی سی سال مرتب


 ذکر می‌گفت استغفرالله


مریدی به او گفت


چرا این‌همه استغفار می‌کنی


 ما که از تو گناهی ندیدیم


جواب دادسی سال استغفار من


 بخاطر یک الحمد لله نابجاست


روزی خبرآوردند بازار بصره آتش گرفته


پرسیدم حجره من چه


گفتند مال شما نسوخته گفتم  الحمدلله


معنی اش این بود که مال من


 نسوزد مال مردم به درک


آن الحمدلله از سرخودخواهی بود نه خداخواهی 





مارها قورباغه ها را می خوردند


 و قورباغه ها غمگین بودند 


قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند 


لک لک ها مارها را خوردند


 و قورباغه ها شادمان شدند


لک لک ها گرسنه ماندند و شروع


 کردند به خوردن قورباغه ها 


قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند 


عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند


 و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند 


مارها باز گشتند و همپای لک لک ها 


شروع به خوردن قورباغه ها کردند 


حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند


که برای خورده شدن  به دنیا می آیند 


تنها یک مشکل برای آنها


 حل نشده باقی مانده است 


اینکه نمی دانند توسط دوستانشان


 خورده می شوند یا دشمنانشان


نظرات 3 + ارسال نظر
حریم سه‌شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 10:58 ب.ظ http://harimeasemani.blogsky.com/

بدا به حال من دیوانه که اینهمه خبط والحمدلله نابجا داشتم .
خدایا خودت به ما رحم کن .
مطلب زیبایی بود .هعی

انشاالله خدا به هممون رحم کنه مخصوصا اینا که عکس یه آدم ناسالمو میزارن میگن اگه سالمی بگو خدارو شکر....خیلی بده آدم باید از خدا شفاشونو بخاد نه اینکه...

حریم سه‌شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 11:05 ب.ظ

داستان غورباغه یا غورباقه یا قورباغه هم جالب بود مثل همیشه باز مخم هنگ کرده تا بفهمممش .یکم شبیه سیاسته فک کنم !!

نگو ک مخ خودمم هنگهخیلی معانی مختلفی میشه ازش استنتاژ کرد

کودک درون من، اکتیو تشریف داره پنج‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 10:05 ب.ظ http://f123.mihanblog.com

عالی بود عاااااالی

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد