روزی زن ملا نصرالدین....

روزی زن ملا نصرالدین آش درست کرده بود. موقعی که 


یک قاشق از آش را خورد. دهانش به شدت 


سوخت اما به رویش نیاورد تا که


 ملا نصرالدین هم بخورد و دهان او هم بسوزد. حلقه ای


 اشک از شدت سوزش بر چشمان زن ملانصرالدین


 افتاد ملا پرسید چه شده؟ گفت یاد مادر خدا بیامرزم افتادم.


ملا نیز یک قاشق از آش را خورد و دهان او نیز سوخت


 و حلقه اشکی دور چشمش جمع شد. زن ملا پرسید چه شده؟ 


گفت یاد مادر خدا بیامرزد افتادم، که چطور


 توانست دختر بدجنسش را به من بیندازد.


گویند چون خزانه ی انوشیروان عادل را گشودند



 لوحی دیدند که پنج سطر بر آن نوشته شده بود



هر که مال ندارد، آبروی ندارد



هر که برادر ندارد، پشت ندارد



هرکه زن ندارد، عیش ندارد



هر که فرزند ندارد، روشنی چشم ندارد



هر که این چهار ندارد، هیچ غم ندارد!

جالب...

یک بچه سیاهپوست آفریقائی در شعری


 بسیار زیبا گفته است....


 من وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم


وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم


وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی


 می میرم، هنوزم سیاهم و،تو ای آدم سفید....


وقتی به دنیا میای، صورتی ای


 وقتی بزرگ میشی، سفیدی


وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی


 وقتی سردت میشه، آبی ای


وقتی می ترسی، زردی


 وقتی مریض میشی، سبزی


و وقتی می میری، خاکستری ای


و تو به من میگی رنگین  پوست؟؟؟





پیرمرد، صدای زنگ را که شنید به سمت آیفون


 رفت و گوشی را برداشت؛ « بله؟» صدای ناراحت 


مرد جوانی را شنید که: «آقا جلوی بچه تون رو


 بگیرید! یه تفنگ آب پاش دستش گرفته


 از توی بالکن داره به مردم آب میپاشه!» نگاهی


 به بالکن انداخت و جواب داد: «شرمنده ام آقا! 


ببخشید! چشم! همین الان...» و در


 حالی که گوشی در دستش بود، با صدای بلند


 گفت: «بچه! تو داری اونجا چه غلطی میکنی


 بیا تو ببینم!» گوشی را گذاشت. همانجا


 نشست، خنده اش را که حبس کرده بود


 رها کرد و یک دل سیر خندید. بعد چهار


 دست و پا به سمت صندلی راحتی اش


 رفت، تفنگ  را برداشت و دوباره رفت توی بالکن

چند چیز عجیب

صدای همهمه در تاوس در میان گروهی از ساکنین


 شهر نیومکزیکو در دهه 90 میلادی مشهور شد


 این عده صدایی با بسامد پایین را گزارش کردند


 این صدا به دلیل نزدیکی به روستای تاوس به این


 نام مشهور شد، در حالی که صدایی مشابه


 در نقاط دیگری در جهان نیز گزارش شده است


 در اوایل دهه 50 میلادی، صداهای مشابهی در


 چندین شهر در انگستان گزارش شده بود


 نتایج تحقیقات منابع این صداها


 را مشخص نکرده است



در عصر روز 22 نوامبر 1987، دو سیگنال تلوزیونی 


از ایستگاه هایی در شیکاگو دزدیده شد


 که با عنوان سیگنال مزاحم ماکس هدروم


 مشهور شد. سارق سیگنال که شبیه شخصیت


 تلوزیونی ماکس هدروم گریم کرده بود، قادر بود


 ایستگاه های تلوزیونی را به مدت 3 ساعت


 تصاحب کند. در اولین تداخل، هیچ صدایی


 شنیده نمی شد، در حالی که در دومین 


تداخل، عباراتی نامفهوم و غیر مرتبط شنیده


 می شد. هیچ شخصی در


 این ارتباط دستگیر نشد



کرم فیلاریایی که به نام کرم لوا لوا نیز 


شناخته می شود انگلی است که توانایی 


زندگی در چشم انسان ها را دارد. این کرم 


دومین علت اصلی نابینایی در سراسر جهان است


  تاکنون 200 میلیون نفر در دنیا دچار این بیماری


 شده اند البته این کرم در مواردی به


 اندام های تحتانی نیز حمله می کند که


 از عوارض آن می توان به درد شدید



 شکم و ورم مفصل ها اشاره کرد



داستان...

 پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودکی زخمی و


 خون آلوده را در آغوش داشت


با سرعت وارد بیمارستان شد


و به پرستار گفت : خواهش می کنم به داد این بچه برسید


ماشین بهش زد و فرار کرد


پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو قبل


 از بستری و عمل پرداخت کنید


پیرمرد : اما من پولی ندارم حتی پدر و مادر این


 بچه رو هم نمی شناسم


خواهش می کنم عملش کنید من پول رو تا شب فراهم


 می کنم و براتون میارم


پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید


اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت 


این قانون بیمارستانه اول پول بعد عمل


باید پول قبل از عمل پرداخت بشه


صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش


 برده بود و به دیروز می اندیشید



استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا 


میخواند و سئوال را مطرح می کند


شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت


 حرکت می کند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار می کنید


دانشجوی بی تجربه فورا  جواب می دهد


من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد


اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلی را بدینترتیب مطرح کند


حال که شما پنجره کوپه را باز کرده اید


در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل می شود


و لازم است موارد زیر را محاسبه کنید 


محاسبه مقا ومت جدید هوا در مقابل قطار


تغییر اصطکاک بین چرخ ها و ریل


آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم 


میشود و اگر آری، به چه اندازه؟


حسب المعمول دهان دانشجو باز مانده بود و قادر به حل این 


مسئله نبود و سرافکنده جلسه امتحان را ترک کرد


همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم آمد که 


همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود شدند


پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا می خواند


 و طبق معمول سئوال اولی را می پرسد 


شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت 


حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار می کنید


این دانشجوی خبره می گوید من کتم را در میارم


پروفسور اضافه میکند که هوا بیش از اینها گرمه


دانشجو میگه خوب ژاکتم را هم در میارم


هوای کوپه مثل حمام زونا داغه


دانشجو میگه : اصلا ً لخت مادر زاد میشم


پروفسور گوشزد می کند که دو آفریقائی نکره و نانجیب 


در کوپه هستند و منتظرند تا شما لخت شی


دانشجو به آرامی می گوید


می دانید آقای پروفسور، این دهمین بار است که من در امتحان


شفاهی فیزیک شرکت میکنم واگر قطار مملو از آفریقائی های


 نکره باشد، من آن پنجره لامصب را باز نمی کنم

غراب جندون و غول بیابونی چیست؟

غراب جندون درباورهای مردم بندرعباس کیست؟


غراب جنّی ( غراب جندون= کشتی جنّ ها ) دریانوردان هرمزگانی 


بر این باور بودند که کشتی جنّ ها را دیده اند و به آن معتقد هستند


 آنها می گویند این کشتی بر روی دریاهای بزرگ دیده می شود آنقدر بزرگ 


است که به قول خودشان انگار از عرشه تا عقب کشتی یا به عبارت 


دیگر از دم تا سینه ی کشتی را چراغانی کرده اند. این کشتی با سرعت 


غیرطبیعی حرکت می کند. صیادان مینابی عقیده دارند این کشتی


 وهمی با چنان سرعتی به سمت تو می آید که گویی می خواهد قایق تو را 


غرق کند ولی هرگز به قایق تو نمی رسد، فقط این وهم و خیال را ایجاد می کند


 تا قایق سواران را بترساند و آنها خود را به دریا بیفکنند. اگر کسی بخواهد 


به سمت آن برود، با وجودی که تصور می کند در چند متری قرار دارد اما هرقدر


 هم که سرعت داشته باشد و کیلومترها در دریا راه بپیمایند، باز هم به


 آن نمی رسند و این کشتی در یک لحظه غیب می شود. در کتاب شناخت


 اساطیر ایران نوشته ی جان راسل آمده است: « غراب جندون کشتی 


اجنّه است که در تاریکی شب با چراغ روشن بر خشکی حرکت می کند.



غول بیابونی


غول بیابانی: در باور عامیانه موجودی از جنس اجنه در بیابان‌ها و


 یا مکان‌های خلوت و متروکه وجود دارد که به آن غلیه بابانو (غول بیابانی) 


می‌گویند. این موجود گاهی مزاحمت‌هایی برای افراد ساده لوح بوجود می‌آورد


 می‌گویند غول بیابانی برای فریب انسان‌ها خود را به شکل‌های گوسفند


 بز و یا حیوانات دیگر درمی‌آورد و از این طریق افراد خوش باور را به دنبال


 خود می‌کشاند و او را گمراه و اغفال می‌نماید. غول بیابانی از فریب دادن


 انسانها لذت می‌برد و آزار و خطر جدی برای انسان‌ها ایجاد نمی‌کند، بعضی 


از معمرین از قول دیگران نقل می‌کنند که غول بیابانی را بصورت کره خری


 در یک شب مهتابی و یا دم صبح دیده‌اند که خود را نشان میداده بعداً یکباره 


ناپدید می‌شده است. در بین مردم ضرب‌المثلی نیز رایج بوده که می‌گفتند


 «آدم جون جونه دچار غولیه بابانو می‌شه» یعنی آدم وسواس فریب غول


 بیابانی را می‌خورد و کنایه از کسی است که به خاطر حساسیت و وسواس


 بیش از حد در مورد موضوعی سرانجام نمی‌تواند


 تصمیم درستی بگیرد و دچار گمراهی می‌گردد.